او فارغ التحصیل دانشکده هنرهای زیبا بود و در طول فعالیت هنری خود در نمایشگاه ها و بی ینال های متعددی شرکت کرده بود.
او در یک خانواده کاملاً مذهبی و در محله امامزاده یحیی، چسبیده به خیابان ری و از نقاط قدیمی تهران، که در میانه شمال و جنوب شهر قرار گرفته بود و بافت اجتماعی متوسطی داشت، متولد میشود.
کشف نقاشی اتفاق مهمی در کودکیاش بود. او ناخواسته زبانی را میفهمید و درک میکرد که میتوانست با آن سکوت کلامی را جبران کند.
عبداله عامری مانند بسیاری از هم نسلانش که از اولین فارغالتحصیلان دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران بودند، در دوران تحصیل با نوگرایی در نقاشی و با مکاتبی مثل امپرسیونیسم و پست امپرسیونیسم آشنا میشود و تجربه میکند، و در دورههای بعد از تحصیل، هم پای نگرشهای تازهای که در حیطه نقاشی مطرح میگردد، به تجربه اندوزی خود ادامه میدهد.
به این ترتنیب او با بسیاری از گرایشهای رایج در نقاشی مانند کوبیسم، نقاشی انتزاعی و نیمه انتزاعی، سوررئالیسم و نیز چشمداشت و توجه به هنر ایرانی را تجربه میکند و سرانجام بنا به خواسته خود و با توجه به حال و هوای موضوع نقاشی، تکنیک و یا سبکی را بهکار میگیرد.
به رغم تمام تنوع کاری که عبدالله عامری در پیش گرفته است، دو نکته به طرز بارزی در کارهای او به چشم میخورد: نکته اول مفهومگرایی در آثار اوست.
نکته دیگری که در آثار او قابل اعتنا میباشند، عشق به طبیعت است. این عشق را بهخصوص در همه مناظری که از طبیعت کشیده میتوان مشاهده کرد.
رنگهای روشن و درخشان مناظر او، انعکاسی از صفا، خلوص، پاکی و نیز اعتنا به "نگارگری ایرانی" است. این توجه او به نگارگری را از دورگیریهایی که گاه بهکار میگیرد میتوان تشخیص داد.